حس زنده بودن! - خطی در امتداد سکوت
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کردهاى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
نویسنده :
حسام.ب
:: 83/8/22:: 5:42 عصر
حس زنده بودن!
مگر می توان حس یک شب مبهم ٬در میان دستان سردت ٬چشمان پر فروغت ٬نفسهای پر حرارتت و...را انکار کرد؟؟؟!
اگر چنین است ٬و تو انکار میکنی٬و به خود میبالی که:
منم انسان ٬.
پس مرا از انسان جدا ٬بهتر باشد.
نظرشما()
خانه سرخ
شناسنامه
ایمیل
مدیریت گلخانه
385826:کل بازدید
1:بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
ــاهـو
لوگوی خودم
جستجوی وبلاگ من
:جستجو
با سرعتی بینظیر و باورنکردنی
متن
یادداشتها و پیامها را بکاوید!
لوگوی دوستان
لینک دوستان
اشتراک
آوای آشنا
بایگانی
پاییز 1383
طراح قالب